حرفایی که ناگفته ماند ................
نویسنده: سودا(88/2/30 :: 3:25 عصر)
دوستان عزیزی که میتونستم با خوندن مطالب خوب اونا آروم بشم سلام که بادلی پر و خسته مینویسه اما امیدواره
دوستای عزیزم منم با اینکه کاش خدا هیچوقت قبل ازدواج عشقی رو نمی آفرید موافقم
من این وبلاگ رو با تمام احساسم مینوشتم واسه کسی که حتی آدرس وبلاگ رونمیدونست ولی حالا دیگه از این همه بی اعتنایی
و بازیچه بودن خسته شدم من هنوزم که هنوزه دوستش دارم ولی اون هیچ احساسی نسبت به من نداره و همه ی حرفاش و دوست دارم هاش دروغهههههههههههههههههههههههههههه
حالا هم میخوام یه زندگی جدید با فردی که بهم فهموند دوست داشتن واقعی یعنی چی شروع کنم دعام کنید بتونم در کنار اون به خوشبختی دست یابم
دوستای گلم خداحافظ ولی این بار دیگه بدون سلام
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کل بازدید:22504
بازدید امروز:17
بازدید دیروز:12
پیوندهای روزانه
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی خودم
لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک
آرشیو